دعای امام علی (ع) برای فرزند نااهل و نافرمان

ساخت وبلاگ

در این پست از سایت ذکر و دعاهای قرآنی دعاگو 2agoo.com دعای امام علی (ع) برای فرزند نااهل و نافرمان را برای شما عزیزان قرار دادیم .

دعای امام علی (ع) برای فرزند نااهل و نافرمان
دعای امام علی (ع) برای فرزند نااهل و نافرمان

دعای امام علی (ع) برای فرزند نااهل و نافرمان,دعای امام علی برای فرزند سرکش و عصبی,دعایی برای سر به راه شدن فرزند سرکش و نافرمان,دعای امام حسین (ع) برای اهل شدن فرزند نااهل و نافرمان,دعای ائمه اطهار برای اهل شدن فرزند سرکش و دیوانه

سید ابن طاووس در مهج الدعوات مى نویسد كه حضرت سیدالشهداء (علیه السلام ) فرمود من با پدرم در شب تاریكى به طواف خانه خدا مشغول بودیم . در این هنگام متوجه ناله اى جانگداز و آهى آتشین شدیم كه شخصى دست نیاز به درگاه بى نیاز دراز كرده و با سوز و گدازى بى سابقه به تضرع و زارى مشغول است . پدرم فرمود اى حسین (علیه السلام ) آیا مى شنوى ناله گناهكارى را كه به درگاه خدا پناه آورده و با قلبى پاك اشك ندامت و پشیمانى مى ریزد او را پیدا كن و پیش من بیاور.

ابا عبدالله (علیه السلام ) فرمود در آن شب تاریك گرد خانه خدا گشتم و در تاریكى دنبال او مى گشتم تا او را میان ركن و مقام پیدا كرده و به خدمت پدرم آوردم. حضرت على(علیه السلام ) دیدند جوانى زیبا و خوش اندام با لباسهاى گرانبها، فرمود تو كیستى ؟ عرض كرد مردى از اعرابم. پرسید این ناله و التهاب و سوز و گدازت براى چه بود؟ گفت از من چه مى پرسى یا على (علیه السلام ) كه بار گناه پشتم را خمیده و نافرمانى پدر و نفرین او، خواب را از چشم من ربوده است. فرمود حكایت تو چیست ؟ گفت پدر پیرى داشتم كه به من خیلى مهربان بود ولى شب و روز من به كارهاى زشت و بیهوده مى گذشت هر چه او مرا نصیحت مى كرد و راهنمائى مى نمود نمى پذیرفتم و گاهى هم او را آزار رسانده و دشنامش مى دادم .

یك روز پولى در نزد او سراغ داشتم و براى پیدا كردن آن پول نزدیك صندوقى كه در آنجا پنهان بود رفتم تا پول را بردارم . پدرم از من جلوگیرى كرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم . خواست از جاى برخیزد ولى از شدت كوفتگى و درد یاراى حركت نداشت . پولها را برداشتم و در پى كار خود رفتم . در آن دم شنیدم كه گفت به خانه خدا مى روم و تو را نفرین مى كنم .

چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن ساز و برگ سفر آماده كرد و بر شتر خود سوار شد و به جانب مكه بیابان را پیمود تا خود را به كعبه رسانید. من شاهد كارهایش بودم . دست به پرده كعبه گرفت و با آهى سوزان مرا نفرین كرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود كه این بیچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود. در این موقع پیراهن خود را بالا زد. دیدم یك طرف بدن او خشك شده و حس و حركتى ندارد. جوان گفت بعد از این پیش آمد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته عذر خواهى كردم ولى او نپذیرفت و به طرف خانه خود رهسپار گشت . سه سال بر همین وضع گذراندم و همى از او پوزش مى خواستم و او رد مى كرد. سال سوم ایام حج درخواست كردم همان جائى كه مرا نفرین كرده اى دعا كن . شاید خداوند سلامتى را به بركت دعاى تو به من بازگرداند. قبول كرد و با هم به طرف مكه حركت كردیم تا به وادى اراك رسیدیم .

در شب دهم همین كه دیده هاى مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیده اشك ندامت ریختم . براى مرتبه دوم خواستم بخوانم آوازى آمد كه اى جوان كافى است خدا را به اسم اعظم قسم دادى و مستجاب شد. پس از لحظه اى به خواب رفتم. پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دیدم كه دست بر بدن من گذاشت و فرمود: احتفظ بالله العظیم فانك على خیر؛ از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافت

شب تاریكى بود ناگه مرغى از كنار جاده پرواز كرد و بر اثر بال و پر زدن او شتر پدرم رمید او را از پشت خود بر زمین افكند. پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها جان به حق تسلیم كرد. او را همان جا دفن كردم و مى دانم این گرفتارى و بیچارگى من فقط به واسطه نفرین و نارضایتى اوست .

امیرالمؤمنین (علیه السلام ) فرمود اینك فریادرس تو رسید. دعائى كه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به من تعلیم كرده به تو مى آموزم و هر كسى آن دعا كه اسم اعظم الهى در آنست بخواند بیچارگى و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستى از او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزیده مى شود. طرفى چند از مزایاى آن دعا را على (علیه السلام ) شمرد كه ابو عبدالله (علیه السلام ) گفت من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتى خویش مسرور شدم .

آنگاه فرمود در شب دهم ذیحجه دعا را بخوان و صبحگاه پیش من آى تا تو را ببینم و نسخه دعا را به او داد. صبح دهم جوان با شادى و شعف بسوى ما آمد و نسخه دعا را تسلیم كرد. وقتى كه از او جستجو كردیم سالمش یافتیم . گفت به خدا این دعا اسم اعظم دارد. سوگند به پروردگار كعبه دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید. حضرت فرمود قصه شفا یافتن خود را بگو:

گفت در شب دهم همین كه دیده هاى مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیده اشك ندامت ریختم . براى مرتبه دوم خواستم بخوانم آوازى آمد كه اى جوان كافى است خدا را به اسم اعظم قسم دادى و مستجاب شد. پس از لحظه اى به خواب رفتم .

پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دیدم كه دست بر بدن من گذاشت و فرمود: احتفظ بالله العظیم فانك على خیر؛ از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافت. 1

دعائى كه به او دادند همان دعاى مشلول معروف است كه در مفاتیح ذكر شده است .

دنیای جادوگری...
ما را در سایت دنیای جادوگری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jaduye-siaha بازدید : 1012 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1396 ساعت: 17:45

خبرنامه